داستان تولد غافلگیرانه همسری
سلام به همه مامانای گل راستش همونطور که گفته بودم تولد همسرم تو محرم میشد و من تصمیم گرفتم یه غافلگیری بزرگ انجام بدم برای همین دست به کار شدم و تدارکات با وسواس خاصی انجام دادم از قبل با مهمونا هماهنگ کرده بودم که پیش امین سوتی ندن تا اصلا نفهمه چه خبر حالا باید به یه بهونی ای امین به مهمونی می کشوندم که اونم قرار شد با پسرعموش برن سور سربازی یکی از دوستاشو بخورن که البته سوری بود و یادم رفت بگم من مهمونی مجردی و خونه مامانم گرفته بودم و پارسا و پرهام خونه خودمون بودن و خواهر بزرگه وظیفه مهم نگهداری از بچه هارو قبول کرده بود( که همین جا ازش تشکر میکنم و دستشو میبوسم عاشقتم خواهری گلم) و من و دختر همون خواهرم از ساعت 10 صبح مثلا رفتیم ...
نویسنده :
مامان شهره
19:33