پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

من و داداشم

تشکر از دوستای گلم

سلام به همه مامانای گل و نی نی های دوست داشتنی با عرض پوزش یه چند روزی غایب بودم البته همه روزهایی که غیبت داشتیم خیر بوده و مشغول انجام کار بودم راستش تولد شوهر گلم چون توی محرم میفته من زودتر بدون اینکه اطلاع داشته باشه سوپرایزش کردم که بعدا مفصل توضیحشو میدم چون همه کارام پنهونی بود که همسری متوجه نشه خیلی سرم شلوغ بود و هر روز درگیر خرید بودم بعدم تولد دختر خواهر نازم عسل خانم بود و بعد هم که سمانه دوست خوبم خواهر همون همسایه ای که پرهام خیلی دوستشون داره و بهش میگه بواله (اسمش بهاره)از ایتالیا اومده  و این چند روز همش پیش اونا بودیم و الان هم خیلی خواب آلود و خسته ام فردا هم میخوام وسایل ترشی بخرم فکر کنم بازم چند روزی درگیر باشم...
12 آبان 1392

تبریک عید غدیر خم

واییییییییی خدا جون کامپیوتر هنگیده هیچ صفحه ای باز نمیشه حتی خودم اومده بودم به دوستام عید تبریک بگم اما نمیشه وبلاگ خودمم باز نمیشه بنابراین همین جا به تمام مامانی جونا و نی نی های تپل و ناز و فلفلیشون میگم عید همگی مبارک نی نی های سید مامان و باباهای سید این عید مخصوص شماست پس عزیزان عیدتان مبارک
1 آبان 1392

پرهام نفس

این پستو تقدیم میکنم به خاله نگار خوبم خاله جون فکر نکنی فقط خودت موهات بلند منم بلللللللللللله................. تشریف ببرید ادامه مطلب ......... این خود خودمم خاله جون اما باید عکس بعدیو ببینی تا نکته بگیری این نیم رخم با دقت نگاه کن گرفتی نکته خاله جون چون مامانی میخواد تا 7سالگی موهامونزنه باید کم کم به بستن موهام عادت کنم فکر میکنی 5سال دیگه چقدر میشه؟ ...
28 مهر 1392

این چند روز..........

سلام به همه مامانا ونی نی های خوشجل موشجلشون ایشالا که همه در سلامتی کامل باشید  این روزا بی حوصله شدم یعنی راستش میخوام یه کاری انجام بدم ذهنم درگیر اون کاره به خاطر همین نتونستم برای گل پسریم از احوالات این چند روزش بنویسم چهارشنبه که عید بود شب با بابایی رفتیم بیرون (یه ساندویچی هست تو هفت حوض ساندویچاشو از این نون کوچیکای سفید میزاره )و بعد از خوردن ساندویچ رفتیم پارک صدف اما تا پیاده شدیم من و داداشی سردمون شد و برگشتیم خونه و پنجشنبه رفتیم خونه داوود دوست داداشی و شما کلی با متین و داوود بازی کردید و شب هم با  مامان و بابای داوود و متین و داداش پارسا رفتیم پیتزا مادر مهمون بابای داوود شما بچه ها انقدر آتش سوزوندید که نگو رفتی...
28 مهر 1392

اطلاعیه

  اطلاعیه لطفا اگر میتونید کمکم کنید مامانای خوب سلام راستش من به متن ها و دل نوشته های قشنگ خیلی علاقه دارم برای همین هر زمان که وقت کنم تو اینترنت میگردم و با وبهای مختلف آشنا میشم حالا غرض از گفتن و نوشتن این مطلب این بود که پارسال به یک وبی برخوردم که یک پدر از دوری دختر کوچولوش که فوت کرده بود و توی قطعه 31 بهشت زهرا آرمیده نوشته بود بماندکه من چه گریه ها که کردم و چقدر اعصابم بهم ریخت اما مطلباش خیلی قشنگ بود حالا یک شعری که یادمه روی سنگ قبرش هم بود میخوام خیلی وقته دنبالشم اما آدرسشو ندارم نمیتونم پیداش کنم /شعر هم این بود سخت است هنگام وداع ............../خلاصه میخوام ببینم اگه شما سایتشو دیدید یا از کسی دربارش چیزی شنید...
23 مهر 1392

تبریک عید

عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست بعد آن, عید غدیر , روز ولای حیدر است عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر بر شما مبارک   ...
23 مهر 1392

پرهام خواب زده شده بود

سلام به همه دوستای گلم آقا پرهامی ما یکشنبه11:30خوابید و ساعت 3 صبح از خواب بیدار شد و خوابزده شده بود و میگفت مامان یه چیزی میخوام منم میگفتم چی میخای گفت :بوبوسیت (بیسگوئیت) من بلند شدم بهش بدم دیدم ساعت 3 گفتم زود برو بخواب فردا میدم خلاصه تا ساعت 5 بازی بازی کرد وتا بیدار شدم پارسا ببرم مدرسه که بهش بیسگوئیت دادم گفتم بمون پیش بابا گفت نه منم میام مدسه(مدرسه)  بله ایشونم بردیم بعد رفتیم خونه خاله شیوا دیدیم محمدسبحانم از صبح زود بیدار بوده یکم با اون بازی کردیم و راه افتادیم بیایم خونه که چشمم به سبزی های تازه مغازه افتاد جوگیر شدم بعد از 9سال که ازدواج کردم سبزی قورمه خریدم و پاک کردم اما چه پاک کردنی هر 10 دقیقه زنگ میزدم ماما...
23 مهر 1392