پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

من و داداشم

پرهام جونم رفت دیدن مامانجون

1392/7/4 23:44
نویسنده : مامان شهره
458 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب شام رفتیم خونه مامانجون خیلی خوش گذشت مامانجونی یک هفته با خواهرهاش رفته بود شمال و ما بعد از یک هفته رفتیم خونشون و شما و داداشی سوغاتی هاتونو گرفتین مامانی برای شما یه کامیون و براس داداشی سربازهای جنگی آورده بود که شما فقط چند دقیقه اسباب بازی خودتو دوست داشتی بعد دویدی اسباب بازی داداشو برداشتی و جنگ شروع شد و منم عصبانی عصبانیاز کار شما آخه هم کامیونو گرفته بودی بغلت هم سربازارو گرفته بودی دستت کسی هم میومد سراغت فقط جیغ میزدی کلی هم بازی کردین آخه داداشی پلی استیشنشو گذاشته خونه مامانجونی تا هر موقع میره اونجا حوصلش سر نره البته بابایی هم کلی بازی کرد انقدر شلوغ کردی که نگو خونه مامانی پشت و رو کردید باباجون شیرینی تر خریده بود که بعد از شام میخواستیم بخوریم که شما تا دیدی گفتی بولد منه (تولد منه)هورا منم برای اینکه خیلی ذوق کرده بودی کبریت گذاشتم روی شیرینی ها و شما مشغول فوت کردن و آهنگ تولد خواندن شدی و آخرشب هم به مامانجون میگفتی چه آهنگی بخونم؟؟؟؟؟؟تعجبتعجب همه ما تعجب کرده بودیم آخه از هر آهنگی یه کلمشو میگفتی و بقیشو داد میزدی و چشاتو میبستی مثلا داری میخونی و ما هم فقطقهقههقهقههمیزدیم دیشب یه کار بامزه دیگه هم میکردی مثلا کف دستت تلفن بود با اون یکی دستت شماره میگرفتی قشنگ میگفتی الو سلام خوبی و ...... بعد که ازت میپرسیدم با کی حرف میزدی میگفتی یارو بود دیگه ات(قطع)کردقهقهه

ببین خونه مامانجونی به چه روزی انداختین.......

و اینجا با شال مامان شهره خانم شدی

پسر عزیزتر از جانم عاشقانه دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان دنی گلی
6 مهر 92 1:20
آخه گل پسری به این خوبی به داداش بزرگش زور میگه و اسباب بازی اونو به زور ازش میگیره ؟؟؟؟؟آخه شازده کوچولو اینقد زور نگو .جوجوی من هم لنگه شماست به داداشش زور میگه


همیشه همینطور بوده خاله جون کوچکترها زورگو میشن /اما طفلک بزرگترها