مسافرت پنجم (شمال -متل قو91/4/12)
مسافرت پنجم شما که دیگه واسه خودت مردی شده بودی باز هم شمالبود آخه این بابایی شما عاشق شمال این دفعه با عمو مجید و خانمش و عمو امیر وخانمش وپسرش پویا (دوستهای بابایی) وصدالبته خاله نگار مهربون این دفع داشت خوش میگذشت اما آخراش یکم حالگیری شد که به ما مربوط نبود برای همین بی خیال /تو راه رفت داداشی یکدفعه تب شدیدی گرفت که وقتی به دکترنبوی زنگ زدم و گفتم وسط جاده شمالم وتب پارسا39.9 درجه است گفت سریع شیاف+ایبوپروفن+دیازپام و رسیدی هم سریع دکتر آخه داداشی آسم آلرزیک داره و نباید زیاد سرما بخوره چون ریه هاش زود عفونی میشه ومیره تو حمله آسم خلاصه تا برسیم من مرتب تبشو چک میکردم حالش خیلی بهتر شده بود چون دیر وقت بود صبح زود که همه خواب بودن من تنهایی برمش دکتر که دیدم بله آمپول پنی سیلین اونم2تا با کلی شربت و قرص که دکتر خودش تلفنی گفت لازم نیست اونارو بدی اگر میتونی شربت کلاسید (چرک خشک کن خارجی وفوق العاده موثر برای پارسا)بگیر بده که متاسفانه نتونستم گیر بیارم اما چون خونه داشتم اومدیم تهران بهش دادم یه سوپ عالی هم براش گذاشتم که حالش جا آورد 2 روز بعدعمو مجید اینا برگشتن ما با عمو امیر اینا موندیم و کلی خوش گذروندیمو خندیدیم عکسها هم در ادامه مطلب