پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

من و داداشم

6ماهه اول زندگی من

1392/5/30 2:05
نویسنده : مامان شهره
452 بازدید
اشتراک گذاری

دوست جونیام مامانم همت کرده عکسای نوزادی  منو ازبدو تولد تا 6ماهگیو در ادامه مطلب براتون گذاشته دیدن و عنوان نوشتن اونا البته بعضیهاشون واسه مامانم سخت بودناراحت چون یادآور خاطرات تلخش بود که با دیدنشون شایدشما هم ناراحت بشین امابدلیل اینکه دوست داشت همه احوالات من ثبت کنه مجبور شد این سختی تحمل کنه(مرسی مامانی ماچ)حالا دیدن عکسام خالی از لطف نیست فقط خوشتون اومد نظر یادتون نره ماشالا هم فراموش نشهقلبتشویق

یک ساعت بعداز تولدیک ساعت بعدازتولدکارت شناساییبستری شدن در بخشn.i.cuاولین باری که در آغوشم گرفتمتبعد از شیرخوردن وبه صدای مامان گوش کردنسخت بود اون روزا با یادآوریشم بازم داغون میشم اما در مدت بستریت زردی هم اومد سراغتاین عکس قشنگ همون لحظه اولی که بابایی دیده بودت ازت گرفته وهمون شبم گذاشته رو صفحه کامپیوترواما شیرین ترین روز زندگیم که تو اومدی خونهلباس پوشیدن بعداز اولین حمام توسط مامانجون اشرفاولین ملاقات با داداشی پارساشوق و ذوق داداشی بعداز هفت روز از بدنیا اومدن من که از کنارم تکون نمیخوردپرهام 40روزهبزارید بخابم چقدر ازم عکس میگیریدلالاییمامانی بی زحمت نور کم کن من خوابمممم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

میگفتی مامانجونماولین روز مرد (لباسی که تنت کردی کادو از طرف بابایی واسه روزمرد)گل پسملی بعداز حمامنگاه غضبناک به مامانی برای شیر خواستن (از اولش زورگو بودی)شب بیداریهای مامان الان ساعت سه و تو بیداری وشبهایی که نمیخوابیدی من قنداقت میکردمالبته شل بدون بندمامانی 2ماهه شدیانگشت خوردن  نمیدونم چرا هیچ موقع سیر نمیشدی همش نق میزدی و مک میزدی......قربونت برم به چی فکر میکنی؟مدلهای خوابیدنتمامان گلم کلافم کردی انقدر عکس نگیر تازه خوابم برده بیدار میشم عاصی میشی از دستممراحل درخواست شیر از مامانی (مرحله 1)مراحل درخواست شیر(مرحله 2)مراحل درخواست شیر(مرحله آخر وترساندن مامانی)این لباس خوشگل وقتی باباجون عزیزالله مکه بود وما خونه مامانجون که تنها نباشه بابا امین خرید برات و اومد دیدنت .اخه خیلی دلتنگت شده بودفیگور زورگوییکبودی دستت تو عکس معلومه بمیرم الهی بس که سوزن و سرم بهت زدنتوی این عکس برخلاف باطنت ظاهر مظلومی داری مامان فدای مظلومیتتپهلوون مامان با اون آستین تازدنش  این کار بابایی همیشه آستیناتو تا میزدقربون اون چشمای سیاه درشتت برم با اون نگاه کردنتمحو صدای مامانی شدی آخه تندتندباهات حرف میزدم پسملم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

negar
30 مرداد 92 12:48
kheyli ghashang budan axat.....yadam nemire shabe be donya umadaneto....man fardash emtehane adabiat term dashtam...az saat 5 ke mamanet goft gharare be donya biay ta 12.25 ke umadi man faghat be ketab negah mikardam...bade inke khabar dar shodam khodeto mamanet salem hastin taze shuru kardam dars khundan ta sobh


مائده(ني ني بوس)
30 مرداد 92 16:07
وااااااااي!!!!!چه عكساي خوشدلي


مرسی خاله جون سارینای شماهم خیلی ناناز کل نزدیکای من از وب پرنسستون دیدن کردن و خوششون اومده