هیئت رفتن پرهامی
سلام به همه ی مامانای مهربون امیدوارم عزاداریهاتون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه من با پرهامی هر شب هیئت بودیم و تا دیر وقت بیرون بودیم آخه هیئت خونه خاله بهاره اینا بود که همسایه دیوار به دیوار ما هستن و آقا پرهام عاشقشه برای همین تا دیر وقت میموند خونه خاله بهاره و بازی میکرد نمونش دیشب ساعت سه اومدیم خونه البته خود پرهام که هیچ وقت دلش نمیخواد بیاد خونه منو بغل کرده بود میگفت مامانی بریم خونه حالا ایشالا یکمی زندگیمون رو روال بیفته تند تند میام و وب پرهامی آپ میکنم فعلا تا بعد..............یه عکس تو ادامه مطلب میزارم ببینید خیلی بامزه هست
پرهام اون روز خیلی بهونه میگرفت منم کمی بهش پفک دادم تا بهونه گیری نکنه آخه من اصلا پفک و چیبس نمیخرم براشون چون حساسیت دارن بعد دیدم پرهام ساکته یکدفعه یه صدایی اومد من دقیقا کنار تخت پشت کامپیوتر و تو وب بودم دیدم از خستگی پفک به دست هنوز یه دونه نخورده خوابش برده و افتاده از حالت نشسته یعنی توی این 2سال و شش ماه اولین باری بود که با چشم میدیدم پرهام بیهوش شده اونم باور کنید در عرض 3دقیقه ظرف پفکشم کنارشه
اینم خواب آقا کوچولوی من که البته من نزاشتم بخوابه زودی بیدارش کردم کلی آب زدم صورتش تا بیدار بشه چون ساعت 8:10 بود و اگه میخوابید شب بیداری داشتم و منو اذیت میکرد بعدم فرستادمش بالا خونه مامان فاطمه تا بازی کنه و خواب از سرش بپره اما شب پسملم ساعت 10 راحت خوابید تا صبح ساعت 7 بیدار شد و شیطونیها آغاز شد